ای عشق بیا که خوش بلائی


ای درد مرو مرا دوائی

زاهد تو برو به کار خود باش


ساقی تو بیا که جان مائی

ای عقل تو زاهدی و ما رند


با هم نکنیم آشنائی

مستیم و خراب و لاابالی


ای شاهد سرخوشان کجائی

در آینهٔ وجود سید


دیدیم تجلی خدائی